loading...

🍂خ‍ــش خ‍ــشِ خ‍ــاط‍ـرات🍂

🍂برگریزان روزمرگی های من🍃

بازدید : 272
شنبه 30 آبان 1399 زمان : 23:37

سه تا مدل موی کوتاه رنگ شده جلوچشمامه! ب مهدی وبابانشون دادم

گفتم برام اینجور میزنین؟ مهدی گف موکوتاه بت نمیاد.. گفتم خب همین رنگی

هم میکنم استخونی:D بابا‌ی نگاه انداخت بهم و گف خیلی بیکاری مشخصه

+کتاب unfuck yourself از گری جان بیشاپ رو میخونم و خوشم اومده ازش!

انقد پر از نکات خوبه که واقعا نمیشه‌ی بخشیشو گذاشت اینجا! اگر تااخرخوندمش

و تاثیرات خوبی داشت بهتون توصیه میکنم بخریدش :))

بزرگداشت استاد محمدرضا شجریان
بازدید : 331
شنبه 30 آبان 1399 زمان : 23:37

سلام موم خشابی برند سورا آمور نخرین خیلییی مزخرفه-_-

هی زود یخ میشه، میچسبه ب دستو پا،بعدش اگر با اب ومایع هم بشوری نمیره لامصب

باید روغن بزنی تا تمیزشه 😒😑

بزرگداشت استاد محمدرضا شجریان
بازدید : 260
شنبه 30 آبان 1399 زمان : 23:37

خب اصن کـ.یر تو آدمای درونگرا که وقتی که باید حرف بزنن ،لال میشن ومیریزن

توخودشون -_- کی گفته درونگرا بودن خوبه و درونگراها جذابن؟ ریدم دهنش-_-

بزرگداشت استاد محمدرضا شجریان
بازدید : 257
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 9:38

ولی ب نظرم این سریال خانه امن بسیار کـ.ـصشره و درنوع خودش یجورتوهینه

به قاضی‌های مملکت و مامورای اطلاعاتی! اخه کدومممم قاضی انقدپاکدامنه؟

کدووووم مامور اطلاعات انقد خوب بازپرسی میکنه و اعتراف میگیره؟؟؟

جدی اون فیلمنامه نویسه از کـ.ون نمیخنده ب این چیزایی که نوشته و اینا بازیش

میکنن؟

قوی شده ام...
بازدید : 461
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 9:38

سلام! پاشو‌ی لیوان چایی بریز‌ی گوشه بشین و این آهنگ سبک فولکلوریک رو بامن

گوش بده:))) عجیب بهم چسبید تواین هوای ابری وسرد پاییزی این آهنگه :click


برچسب‌ها: به_وقت_مرخصی_از_دنیا
قوی شده ام...
بازدید : 239
چهارشنبه 27 آبان 1399 زمان : 21:38

ولی انصافا‌ی بار زندگی کردن کمه واسه رسیدن به خواسته‌هامون! دوس دارم تویکی

از زندگی‌های بعدیم‌ی اکیپ داشته باشیم و دزد حرفه‌‌‌ای باشیم:))) ازاینا که خیلی

خفنن وخیلی هوشمندانه نقشه دزدیای بزرگ میریزن و هیچوقت لو نمیرن! ازاینا که سرتا

پا ست چرم مشکی میپوشن،موی کوتاه ! اکیپمونم دخترونه میبود:D منو زیزی و فری

و زرا شمالی ! زیزی تک تیراندازمون میبود:D همینطور گاهی میرف اغفال میکرد طرفو:D

فری رانندمون بود، بعد آفرود میداشتیم،هواپیما شخصی میداشتیم،زیردریایی میداشتیم

موتور خفن! خلاصه حسابی خفن میبودیم و فری هم خدای همه اینا میبود:D بعدزرا شمالی

برا موفقیتمون مینشست دعا میکرد:D یا استخاره میگرف واسه هرباز دزدی:D (اعتقادات

نمرده:D ) منم هکر گروه میبودم بعدهربار توکشورای مختلف پلن دزدی میریختیم!

مثلا‌ی بارمیرفتیم اهرام مصر‌ی مومیایی بلندمیکردیم:D بعدگروهمونم عضو دارک وب میبود

اونجا معامله میکردیم ! بعد تو یکی از پلنای دزدی من عاشق‌ی پسرجذاب میشدم (ترجیحا

هنری کویل:D ) بعد اینم بلندش میکردم واسه خودم:D

بعد اخر هر دزدی جشن میگرفتیم ،پول پارتی ،مست کردن ،چت کردن! ولی ازاونجایی که

زرا شمالیمون حوزویه ،ی بار ب زور مستش میکردیم بعد گل میکشیدیم تو صورتش هی

فوت میکردیم تا دودخوره شه مسچت شه:D

ولی ن برا اینکه امادگی بدنی داشته باشیم نباید سمت مشروب ومواد بریم!

ب نحوه‌ی مرگمون فک نکردم ولی مثلا بعد اینکه بزرگترین پروژه‌ی دزدی رو انجام دادیم

بازنشست میشدیم و باهویتای فیک ب زندگی ادامه میدادیم،اصن شاید‌ی موسسه خیریه چیزی

هم باز کردیم:D

+ولی خیلی دوس دارم بازکردن قفل باسنجاق و قفل ماشینا و قفل گاوصندوقا رو یادبگیرم ن

برا دزدی ،برا اون حس خفنش=))

از هر فرصتی برای کار خیر استفاده کن!
بازدید : 278
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 6:37

×تنها چیزی که بدتر از این است که نتوانم با او یا در کنار او باشم ،این است که دردنیایی

زندگی کنم که او در آن وجود نداشته باشد،علی الخصوص اگر باعثش من باشم..

×اگرچه شاید مسخره ترین چیز باشد اما اگر در اتاق عمل بمیرم،بدون عاشق شدن نمرده ام..

×به چشمانم نگاه می‌کند،صدایش جدی است: تو من رو مجبور میکنی زندگی‌‌‌ای رو

آرزو کنم که هیچوقت نمیتونم داشته باشم.. این ترسناکترین احساسیه که تاحالاداشتم..

×چشمانم را آهسته آهسته باز میکنم،بخشی از وجودم آرزو می‌کند که هنوز آن سوی

شیشه باشد..اما تنهاچیزی که میبینم چراغانی‌های چشمک زن داخل حیاط است وماشینی

که دورتر در تاریکی شب گم میشود.. انگشتانم را درحالی که می‌لرزند به سمت شیشه

میبرم وجای بوسه اش را روی پنجره لمس میکنم،آخرین بوس خداحافظی اش..

×هرروز از عمرم آرزو میکردم‌‌‌ای کاش ترکش نکرده بودم.. هرروز آن لحظه‌‌‌ای را که مجبورشدم

به او پشت کنم و بروم دوباره زندگی میکنم.. پاهایم که مانند بلوک‌های سیمانی شده بود

ومانند آهن ربایی دوباره به سمت پنجره اش کشیده میشد.. فکر میکنم آن کشش و آن درد

همیشه بامن خواهد بود; ولی تنها کاری که می‌توانم بکنم این است که او را این طور ببینم تا

بدانم که آن رابطه‌ی کوتاه یک میلیون بار ارزش همه‌ی این‌ها را داشت..

#کتاب پنج قدم فاصله | ریچل لیپینکات | ترجمه‌ی فاطمه صبحی

پیام تسلیت مقام عظمای ولایت به مناسبت درگذشت دکتر جواد اژه‌ای

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی