امروز صبح سعیده دونات اورده بود،خودش پخته بود وخیلی خوشمزه بود ^_^
روایت بدون سند پیش از اخبار پربیننده شبکه یک سیما جقت را بزن...
گاهی برای تنوع کص کلکی انجام بده...
همکارت را کـ.ـیر بنما...
بگذار مردم شهر هرچه میخواهند بگویند...
تو خوبم که باشی این کـ.ـونیها باز برایت حرف در میآورند.
صبح سه شنبتون بخیر
روایت بدون سند پیش از اخبار پربیننده شبکه یک سیماداشتم به این فکرمیکردم که اگر عکس احسانو بفرستم برا رفیقاخوابگام ،یاببیننش
اولین چیزی که بگن : وِزِه این پسره آروم مظلومو چجوری خفتش کردی،چه تهدیدی
کردیش که باتو رل زدههاااا
+از قیافه احسان کیوت بودنو آروم بودنو مهربونی و مظلومیمیباره خوراکه اذیته
برچسبها: احسونروایت بدون سند پیش از اخبار پربیننده شبکه یک سیما
🍃"بسم الله الرحمن الرحیم"
داستان ♡زندگی پر پیچ و خم من♡ پارت چهارمصبح ازخواب پریدم دیدم نهه:/ سکته کردم چشامو تاته واکردم بادهن کج
داستان ♡زندگی پر پیچ و خم من♡ پارت چهارمکاش همه معنی راز زندگی را میدانستیم
راز زندگی درک کردن میخواهد
زندگی چیز کوچک و بی معنی نیست که بِتُخمم طور بتوان از آن گذشت
زندگی از هر چیزی که فکرش را کنی گرانتر و دست نیافتنیتر است،
حتی از ممههای هشتاد و پنجِ سربالا
راز زندگی تو هستی
بله خودِ جقیت
بودن تو
سلامتی تو
و کصخندهای شیرین خودت
و تلمبهی قلبی که هر ثانیه میشنوی
و چشمانی که هر روز صبح میگشایی
راز زندگی...
زندگی دوباره هر روز توست...
زیرا آدمییکبار به دنیا میآید و یکبار زندگی میکند
پس تا میتوانی زندگی را زندگی کن
آری تا شقایق هست باید کرد او را...
برچسبها: انرژی مثبتداستان ♡زندگی پر پیچ و خم من♡ پارت چهارم
امروز چون سرم شلوغ بود فرصت نشد به کلاسای بچههاسربزنم واسه
قابل توجه نویسنده هاامروز صبح مامان یکی از دانش آموزا زنگ زدو بیدارم کرد، میخواستم بگم لنتییی بذا
تایم کار شروع شه بعد زنگ بزن -_- باصدای خوابالو جواب دادمو گفتم منی ساعت
دیگه برم شرکت اوکی میکنم،گفت نیم ساعت دیگه کلاسشون شروع میشه ،گفتم
باشه پس الان اوکی میکنم، ب زور با چشمای نیمه باز پاشدم لپ تابو روشن کردم
تاوقتی لود شد صورتمو شستم و کارشو اوکی کردم، بشدت خوابم میومدد وکسل
وبی حوصله رفتم شرکت ،اون وسطا کلیپسم دراومد موهام گه درگه شد اصن بای
وضع اشفتهای رفتم شرکت-_- هی هم خمیازه میکشیدم،حالا این وسط یاسین اومده
از ما ایده میخواد،بهشون میگم من فعلا لود نشدم هیچی نمیتونم بگم،میخندن بهم
بعد چایی ریختم واسه خودمو میم ، چایی که خوردمی ذره شارژ شدمی ایده به
ذهنم رسید بهشون گفتم ،یاسین خوشش اومد نوشت ! بعد بهشون گفتم منی ذره
دیگم چایی بخورم بیشتر لود شم بهتون میگم:D همشون کلی خندیدن!
بعدش میم اینا رفتن و منو سعیده رو پروژه اون سایته کارمیکردیم،اقا من دنبالی کد
بودم ،ینی توهاست تا 3 ساعت بخدا داشتم میگشتم تو کلی فایلا ،مغزم گوزپیچ
شده بود، حالا این وسط احسان اومده میگه یکی از خانمای دانشجوم کلاس خصوصی
میخواد براش بذارم ،نظرت چیه؟ منم گفتم اوکی هرجور مایلی:D بعدمیگه ن هرچی تو
بگی:)))) گفتم اگروقت خالی داری اوکیه،گف هفتهای یک الی 2 ساعت!
ساعتای 1 بود میم اومد خفتش کردم اوردم میم من دنبال این کد میگردم پیداش نمیکنم
توهاست کجامیشه،گف چرااونجا میخوای تغییربدی همینجا فلان کن:/// ینی انقد ساده
و مسخره بود که میخواستم جیغ بزنما -__- موقع برگشت ازشرکت هم بااحسان حرف
میزدم وبعدش رفتم خونه!
قابل توجه نویسنده هامن چرااااااااااا لود نمیشممممممممم
خوابم میاااااااااااد مثه چیییییییییییییی
دوتا تانکر چایی خوردمممممممممم
هی شاشم میگیرررررررررررررره
دسشویی دورررررررررررررره
خوابم نمیپررررررررررره چراااااااااااا
قابل توجه نویسنده ها
امروز سرسفره بودیم بعد زهره داشت مسخره میکرد سیبیلای مهدیه رو
مهدیه ام آمپر چسبوند رف آلبوم عکسای دوره راهنمایی زهره رو که چنگیززز
خالص بود و ابرو سگ پیوندی و سیبیل چخماقی داشتو آورد نشون سارا داد
زهره جیغ زد پرید آلبومو گرف گفتم هه اینا عکس خوباشه منی عکسایی
ازش دارم ازاون دورانش تو لپ تابم که اگه ببینی ازخنده میمیری
زهره بم گف ببین تو شوهرمیکنی دیگههه من عکس زشتاتو همه رو بنر میکنم
میزنم تو سطح شهر گفتم من میرم شهردیگه :D گفت درسطح جهانی پخش
میکنم شوهرت هرجاییم که باشه عکساتو ببینه
این چ دنیاییه:) p7تعداد صفحات : 1