🍃"بسم الله الرحمن الرحیم"
خودآموز و اپلیکشن زباننمیدونم چرا ولی دیشب توخواب جیغ خیلی بلندی کشیدم به حدی که خودم از
بلندی صدای جیغم ازخواب پریدم:| بعد دیدم بابام پشماش ریخته داشته فیلم
میدیده خونه ام ساکت،یهو من اونجور جیغ زدم پشم نمونده براش
تاحالا توخواب اینجور جیغ نکشیده بودم:|
خودآموز و اپلیکشن زبان🍃"بسم الله الرحمن الرحیم"
خودآموز و اپلیکشن زبانتوییکه داری این پستو میخونی، امیدوارم بهزودی یهجوری همهچیز درست
بشه که به خودت بگی «بفرما، اینم از اون موضوعی که اینهمه نگرانش
بودی. دیدی حل شد؟» 😍💖
برچسبها: انرژی مثبتسرمقاله روزنامه شیراز نوین 22 مهر ماه 1399
🍃"بسم الله الرحمن الرحیم"
سرمقاله روزنامه شیراز نوین 22 مهر ماه 1399+خب منو مجیو مهدیه خونه تنهابودیم وبقیه سرکاربودن و وقت رقصیدن مخصوصمون
بود:D تندی ترتمیز کردیمهالو و بعدش ریمیکس مخصوصمونو گذاشتیم و تو یه ردیف
وایستادیمو میرقصیدیم:)) نسبت ب قبل پیشرفت کردنو دیگه یادگرفتن بیشترحرکاتمو😂
داشتیم میرقصیدیم که یهو دیدیم مامان اومده و داره مارو نگاه میکنه وهرهرمیخنده
خب من قبلا این رقصمو جلو خونواده نکردم 😂 حالا توچه وعضی دید منو؟ شلوارگشاد
پیرن پسرونه گشاد گرمکن ،کلاه مشکی بافت و به صورت شل و مشتی طور سرم
کرده بودم وی دستم به کلاه بود وی دستم به کمرمو گشادطور داشتم قرمیدادم😂
تازه مهدیه ومجی هم داشتن مثه من میرقصیدن😂 انقد اینجوری رقصیدم این چندوقته
واقعا رقص آدمیزادی یادم رفته :D
+ظهری به خاطرغذایی که خوردمو آلرژِیم به ادویهی هندی، لثههام وبعدش کل دندونام
درد گرفتو داشتم دیوونه میشدم:| سریعا رفتم داروخونه سرخیابون و دوتا قرص خریدم
و بعدش اوکی شدم ،خدابیامرزه پدر این داروسازا رو :|
+بااحسان حرف میزدم ،وای وای یک گافی داد که دهنشو سرویس کردم ینی تاعمرداره
قراره اذیت شه توسط من 😂
سرمقاله روزنامه شیراز نوین 22 مهر ماه 1399پاییز بساط کصکلک بازیاش
را روی میز چیده
و صبح را
با لبخندهایِ سـ.ـکسیِ نارنجیاش
مهمان کرده
دیگر من و تو گوزِ کدام کـ.ـون باشیم که
بخواهیم این صحنهی پر از انرژی را برهم بزنیم...
صبح سه شنبتون بخیر
زندگی جورواجورp5(پایان فصل یک)آبجیم عصرا میره توی کتابفروشی بزرگ نزدیک خونمون کارمیکنه،بعد میگهی دختره
اومده بود ازاین تریپ کتابخون مغرورا و با ژست چسی طور خاصی برگشت گف کتاب
ابله از داستایوسُفکی رو دارین؟ :)))) ابجیمم از خنده کتابارو گازمیزد،میگه دوستم با
ی لبخندملیح بهش گف بله کتاب ابله از داستایوفسکی رو داریمش=))) دختره ام
سریعا محو شد رفت
واییی خعلی اینو میدوستم 😏اون پست کراش دورهی نوجوونیم رو یادتونه؟که دادم پسرهمسایمون تودفترخاطره م
شعرنوشت😐😂 اسمش وحید بود
اقا مامانم اون روز ابجیشو میبینه تو اتوبوس بعداحوالپرسی میکنه باهاشو میپرسه چخبراز
خونوادت واینا، اونم میگه دخترِ وحید دنیا اومده😐😂 علاوه براینکه زن گرفته
دختردارم شده اوخی گوگولی مگولی😂خیلی کنجکاوشدم بدونم زنش کیه ینی اصن
کی ب این دخترداده 😐😂
واییی خعلی اینو میدوستم 😏خب من دیشب احسانم ناراحت کردم وکلی گریه کردم و،امروزم با چشای پف
کرده وسردرد شدید وبی حوصله رفتم سرکار، ن حوصلهی حرف زدن وشوخی
با بچههارو داشتم ن حتی وقتی نمایندهی مجلس اینا اومدن بازدیدشرکتمون
دلو دماغ اینوداشتم که تودلم بخندم برا میم فنچوک که بین اونا گم شده بود
ن حتی رغبتی داشتم که گوش بدم واسه پروژهی جدید میم داره چه توضیحاتی
میده! برگشتم خونه و یادمم نمیاد ناهار خوردم اصن یا ن؟!
همچنان سرم درد میکردو همچنان ذهنم درگیر بود.. خب احسان خیلی کیوته
خیلی گوگولیه، آدم حسابیه و آدم فهمیده ایه ،باحاله! ولی موضوع اینه که من انقد
ترسام زیاده،انقد به خیلی چیزا فکرمیکنم که باعث میشه بترسم و فعلا اصلا
آمادگیشو نداشته باشم که بخوام واقعا رابطه شم.. میدونم بده و باید باترسا
مواجه شد یجایی بالاخره ،ولی فعلا نمیشه.. مخصوصا که احسان برای دکتراش برمیگرده
تهران و خب سرش انقدشلوغ میشه که سخت بشه این رابطهی راه دور..
باهاش حرف زدم ، قبول کرد دلایلمو گف حق باتوئه ما اصن اشتباه کردیم که یهو
خواستیم رابطهی دوستانمون اینجور شه اصن فراموش کنیم این چندروزو
بهش گفتم ولی من میفهمم که هنوز ناراحتی،گف اره چون برای روزتولدت کلی دنبال
بلیط رفتو برگشت بودم که اون روز حتما باشم پیشت:))))
اینو که گف انگار یکی خنجربزنه به قلبمو بگه تو لیاقتت امثال اون اسگلایین که قبلا
روشون کراش میزدی وتهش بوی گند شخصیتشون همه جارو برمیداشت نه این پسر..
گریم گرفت.. کاش لااقل دیشب اونجور ناراحتش نمیکردم
کاش نمیگفتم چون توقدت 175 ممکنه من بعدا پشیمون شم چون قدیکی ازمعیارامه
منی بیشعورم،من لیاقت ندارم
واییی خعلی اینو میدوستم 😏تعداد صفحات : 1