امروز عصر قراربود بامهسا بریم بیرون! طرفای ساعت 6 قرارگذاشته بودیمی رستوران
دیگه وقتی رسیدیم،دیدیم اونجا رو دارن میشورن و نمیذارن کسی بیاد ! بعد مهساگف
بریم آسو ! گفتم اوکی،دیگه پیاده رفتیم ،تو راه مهسا میگف خب تعریف کن ازجریان
شرکت ! دیگه منم تعریف میکردمو میخندیدیم.. بعدش رسیدیم اونجا خیلی خفن بود
دیگه سفارش دادیم،تا سفارشو بیارن ازاینور اونور حرف میزدیم کلی میخندیدیم
این وسط اینایی که زوج بودن یا رل بودن، یکی درمیون تولدشون بود ،منو مهسا نگاشون
میکردیم مهسا هی میگف خدایااا منم میخام
بعد دوتا پسره بودن تابلو بود گی هستن :D
دیگه تا نه ونیم اونجا بودیم، بعدش اسنپ گرفتیم برگشتیم هرکدوم خونههای خودمون!
خیلی خوش گذشت امشب :))) درحدی که اصن حواسمون ب ساعت نبود! عکس هم
نگرفتیم :)) فقط یکی اونم وقتی منتظر اسانسور بودیم البته ن ازخودمون
عکس های کویین بی